Saturday, April 01, 2006


 

" ستاره ی دریایی
میان جلبک های رویای شبانه ام .
شبی دیگر
دریایی دیگر . . . "


یله , روی ماسه های هزاران هزار ساله افتاده باشی , با صورت نیمی خون و نیمی شهاب سنگ های سرگردان , که از راه برسد , انگار سوار موجی از وهم و پر پروانه های غرق شده , با دست های پر از ارواح سرگردان , و بشنوی که بگوید :
اینک منم
مریم
زنی
مجروح چهار هزار میخ رنج . . .
و با دست های شور شورش , دونیمه ی تلخ صورتت را , مسح کند , انگار که بگوید :
هستم . . .
و لبخند بزنی , یا بخواهی که بزنی . گیرم که های های درد بکشی باز , و دست هایت تکان نخورند که چپ و راست میان هوا اشاره های گنگ نامفهوم کنند , که بفهمد , و بپرسد باز :
سردت است ؟
و اشک بریزی . تا با چشم های بادام تلخش , از جا بلندت کند , و زمزمه کند :
آه
امیرزاده ی کاشی ها . . .
و ناخن های ترک خورده اش , بائوباب های وحشی سیاره ات را به یادت بیاورند , و پرنده های وحشی مهاجر را , که باز گریه کنی . تا لبخند بزند , و هفت گناه کبیره ات را , با شلاق گیسوان رها شده در باد , آرام آرام , از حافظه ی کور زمینیت پاک کند . بایستد , رو به موج های وهم و پر پروانه های مغروق , و دامن لباس همیشگیش , روی سپیدی بی امتداد تنش , چین بخورد , و اشاره کند , به چهار خورشید میان آسمان که :
می مانی ؟
و یله باشی , با صورت تلخ شور پوشیده از خون و ماسه های هزار شهاب سنگ سرگردان . آن قدر بی حرکت , که بخوانی بعدها باز :
فقط نگاه می کردم
فقط نگاه . . .
و باد سرکش مشرقی , آرام آرام بلندش کند از زمین , پوشیده میان وهم پرواز هزار پروانه ی مغروق , و دور شود با لبخند و شلاق گیسوان و چین های دامنش , با سپیدی بی امتداد تنش , و نگاه کنی تا میان خورشیدهای چهارگانه محو شود , و موج های دریای سحرگاهی , از خواب بپراندت , و تختت را ببینی , و اطاق کوچکت را , و زمین را . تا بنشینی , چشم هایت را بمالی , و کمی آب . . .
که سال دیگری آمده بوده انگار , که خواب بوده ای , که نشنیده ای , و نگفته ای :
آه مادر
چرا مرا تنها
رها کرده ای . . .

 

   

    

*  kadmon

*  archive :

April 2006